اسمشو چی بزارم؟

برداشت اول :

بعبعی می گه : بع بع    دنبه داری : نه نه     پس چرا می گی بع بع

این شعر قدیمی و کودکانه رو اگه نگم همه ایرانی ها دست کم همه مشهدی ها بلدن و برای بچه ها یا نوه هاشون می خونن. شما هم از این قاعده مستثنی نبودی و خیلی وقته که این شعر رو حفظ کردی.

برداشت دوم:

دیروز از توی آشپزخونه صدات رو شنیدم که  داری با عروسکات حرف می زنی . طبق معمول فالگوش ایستادم تا سردربیارم از حرفات . کلاغت رو برداشته بودی و می خوندی:

کلاغه می گه : قار قار   دنبه داری : نه نه   پس چرا می گی قار قار 

حالا خودت بگو اسم این شیرینکاریت رو چی می تونم بزارم ؟ بگم هنرنمایی یا ابتکار یا طبع تنوع طلبی یا زبونم لال سرقت ادبی چی بگم آخه شیرینم.....

حالا باشه تا یه اسمی براش پیدا کنم تا بعد....

بهم احترام بزار

راه میری و شکر میریزی تو خونه ............. ماشاء الله هزار ماشاء الله

البته شکر خدا خودتم غافل نیستی هر از چند گاهی راه می ری و با خودت می خونی : ماشاییا  ماشاییا (به تقلید از مامانی که همیشه می خونن : ماشاالله ماشاالله   قربونت بشم ایشاالله)

بریم سر اصل ماجرا .............

یه چند وقتیه حالم خوب نیست (داستان داره حالا)  ، رو همین حساب صبحا مثل همیشه سرحال نیستم که باهات بازی کنم. تو هم که تقریبا مهارت تنها بازی کردنت پایینه و حتما باید یکی کنارت باشه که براش توضیح بدی کارات رو ، اصلا تاب نمیاری . 

امروز صبح برای چندمین بار (از ۱۰ماهگی تا الان) تصمیم جدی گرفتم یه خورده کار به کارت نداشته باشم تا یاد بگیری تنهایی بازی کنی. (ولی مگه تو می ذاری آدم به حال خودش باشه)

اولش که هی اصرار که

- مامان جون بلند شو .نخواب . بییم بازی کنیم . بییم اکاگ اینا جون (اطاق سینا جون)

- مامان جون من اووف شدم . می خوام استراحت کنم. تو تنهایی برو.

- بایم دیگه  بییم (با هم دیگه بریم)- دیگه مییض نیستی .خوب شدی .

و این دیالوگ ها ان بار تکرار شد (ان به سمت ۱۰  ۲۰  ۳۰  نمی دونم چند ؟خیلی)

هی  اومدی جلوی من یه چیزی گفتی منم یه جوابی دادم و بدون اینکه از جام تکون بخورم

خندیدی ، گریه کردی ، شوخی کردی به قول خودت ناراحت شدی ... 

-مامان جون بلند شو  پاشو ......- ناراحت شدم ..... - عصبادی شدم .... دیگه گریه نمی کنم ....

وقتی دیدی نه فایده نداره و مامان ایندفه تصمیمش جدیه. راست رفتی سمت بخاری و دستت رو زدی به بخاری و بلافاصله اومدی بالا سر مامان :

-مامان جون ، دستم اووف شده  . بهم احترام بزار

دیگه طاقت نیاوردم و تصمیم کبری رو شکستم.......

شعر کودکانه2

اینجا لیست شعرهایی که در ۲۳ ماهگی می خونی رو برات می آرم

تبصره ۱: بعضی هاش شدیدا نیاز به زیرنویس فارسی داره مخصوصا شعر آشپزخونه عمو مهربان که ریتم خیلی تندی داره.

تبصره ۲: همه شعر ها به جز لالایی رو خیلی با احساس می خونی و در حین خوندن با سر و دستای کوچولوت دکلمه هم می کنی  .

پاییزه پاییزه

بر گ د رخت می  ریزه

هوا شده یه کمی سرد

رو ی ز مین پر برگ

ابر سیاه و سفید

تو آسمون رو پو شید

دس ته دس ته ک لاغا

می رن به سوی باغا

ه مه با هم می خونن

قار و قار و قار و قار

****************************

لالا لالا گلم باشی

تسیای دلم باشی

(تسلای دلم باشی)

*******************************

زنگونه اپتگوته   اپتگوته رو خوب ببینه  ببینه وسادونه دونه کاراشو یاد بگیره

(زرنگ اونه که تو آشپزخونه  آشپزخونه رو خوب ببینه   ببینه وسایلو دونه دونه دونه دونه کاراشو یادبگیره)

.....از یچال سردی رو از نمک بودنو  از شکر شیرین زبونن بودنو مثل سفره شنده شیم  همه رو دورمون جمع کنیم

(از اجاق گاز دلگرمی رو از یخچال خونسردی رو از نمک بانمک بودنو از شکر شیرین زبون بودنو مثل سفره بخشنده شیم )

انده باشیم امو ایز کنیم دوری از اصه ایز کنیم  دلامون پیشبند ببندیم تا اکه ام یوش نشینه

(رنده باشیم غمو ریز کنیم *دوری از غصه تیز کنیم*دلامونو پیشبند ببندیم* تالکه غم روش نشینه)

رو چشامون دم کنی بزاییم تا بدی کسیو نبینه

**************************************

شبا که ما می خوابیم   اقا پلیسه بیداره   ما خواب خوش می بینیم    اون دنبال شکاره

آقا پلیسه زرنگه   با دزدا خوب می گنجه   ما پلیسو دوست داریم بهش احترام می زاریم.

ای بی سی دی ایبدجی  اچ آی جی کی المن  او پی کیو ار اس تی یو بی دبلیو ایکستابد

ای بی سی دی ای اف جی  اچ آی جی کی ال ام ان  او پی کیو ار اس تی یو وی دبلیو ایکس وای زد

*********************************************و شعرهای دیگه مثل

اینجا شهر الفباست