سناریوی هر روز
سینا : ماماجون ماماجون دست دست .(دستت رو به من نشون می دی )
مامان : چیه عزیزم می خوای چیکار کنی؟
سینا: بچور بچور (یعنی می خوام بشورم)
مامان : خب بیا بغلم تا دستاتو بشورم
سینا (اشاره می کنی به سرت): اینا اینا (یعنی سینا بشوره)
مامان : خودت می خوای بشوری ؟
بعدش بدو بدو می ری سراغ صندلی و کشون کشون میاریش به سمت سینک ظرفشویی و می گی : تدلی تدلی (یعنی می خوام برم بالای صندلی )
مامان : من که هنوز اجازه ندادم !!
سینا(در حالیکه از صندلی بالا می ری) : اداده اداده
حالا دو حالت داره یا من می گم : اجازه می دم که در این صورت باید به قول قدیمیا پی خیلی چیزا رو به تنم بمالم مثل : خیس شدن تمام لباسات ، خیس شدن صندلی،آب ریختن کف آشپزخونه ، سرنگون شدن ظرفای دم دستت توی سینک و ... (حداقل روزی یک بار این حالت اتفاق می افته ) حالت دوم اینکه
می گم: نه مامان اجازه نمی دم لباسات خیس می شه ...
سینا : ماماجون ماما جونم کم ... کم (من عاشق این کم گفتنتم خیلی قشنگ می گی) (منظورت اینه که شیر آب رو کم می کنم)
مامان : الان کار دارم مامان جون بعدن
سینا (اگه روفرم باشه گردنت رو کج می کنی):بعدن بعدن و از آشپزخونه بیرون می ری
سینا(اگه روفرم نباشه پای مامان رو دو دستی بغل می کنی) : ماماجونم ماماخودم دست دست تپیز تپیز (تمیز)
مامان: دستت تمیزه مامان تازه شستم
سینا:( غیر قابل پیش بینی )
اینجاست که باید به سرعت حواست رو پرت کنم تا یادت بره چه کار می خواستی بکنی.... منم که تو این کار تعریف نباشه ناوارد نیستم..... ![]()
و ما خواستیم ...... ربنا هب لنا من ازواجنا و ذریاتنا قره اعین واجعلنا للمتقین اماما